Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فرارو»
2024-05-02@15:45:22 GMT

فرار بعد از دوئل عشقی مرگبار

تاریخ انتشار: ۱۲ دی ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۴۲۷۰۳۱

فرار بعد از دوئل عشقی مرگبار

ساعت ۱۲:۳۰ یکشنبه ۲۱ آبان، نگهبان پارکی در حوالی خیابان آیت‌الله مدنی تهران با پلیس تماس گرفت و مدعی شد که شاهد درگیری خونینی بین دو پسر جوان بوده است.

به گزارش ایران، به دنبال این تماس مأموران کلانتری ۱۰۶ نامجو راهی محل حادثه شده و با بدن نیمه جان پسری ۲۵ ساله در حالی مواجه شدند که با ضربه چاقو مجروح شده بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

پسر جوان به بیمارستان منتقل شد و نگهبان پارک در تحقیقات گفت: داخل پارک بودم که متوجه صدای درگیری شدم. دو پسر جوان را دیدم که دعوا می‌کردند فریاد زدم چه کار می‌کنید، دعوا نکنید. اما یکی از آن‌ها فریاد زد که دخالت نکن ماجرا ناموسی است. بعد هم با چاقویی که داشت ضربه‌ای به پسر دیگر زد و فرار کرد.

در حالی که تلاش کادر درمان برای نجات پسر جوان آغاز شده بود سه ساعت بعد از درگیری خونین، کاوه تسلیم مرگ شد. گزارش این جنایت به بازپرس امیرحسین علیمردان و تیم بررسی صحنه جرم اعلام شد.

کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت با دریافت این خبر راهی صحنه جنایت شده و در بازبینی دوربین‌های اطراف محل جنایت تصویر متهم فراری را به دست آوردند. زمانی که تصویر پسر جوان به اهالی محل نشان داده شد، آن‌ها پسر جوان را شناسایی کردند. بهنام، ۲۴ ساله در کار خرید و فروش مشروبات الکلی بود.

تیم جنایی راهی خانه بهنام شد، اما متهم متواری شده و هیچ رد و سرنخی از خود به جا نگذاشته بود. بررسی‌ها برای یافتن ردی از متهم ادامه داشت تا اینکه کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت دریافتند وی در یکی از شهرستان‌های جنوبی کشور با هویتی دیگر زندگی مخفیانه‌ای دارد.

با به دست آمدن این سرنخ، کارآگاهان راهی جنوب کشور شده و موفق شدند او را دستگیر کنند. متهم وقتی به اداره آگاهی منتقل شد در تحقیقات به قتل رقیب عشقی‌اش اعتراف کرد.

گفتگو با متهم

پسرجوان در کمتر از دوماه پس از قتل در حالی دستگیر شد که حتی یک درصد هم احتمال نمی‌داد هویت جعلی‌اش لو برود.

مقتول را می‌شناختی؟

سال‌ها باهم رفیق بودیم، اما یک دختر این رفاقت را نابود کرد. در حقیقت ما دوئل کردیم، اما نه با اسلحه بلکه با چاقو.

این دختر که بود که به خاطرش دوست صمیمی‌ات را کشتی؟

۶ ماه قبل به یک میهمانی دعوت شدم که مقتول و دوست دخترش هم آنجا بودند. من با دیدن آن دختر عاشقش شدم و دنبال فرصتی بودم تا رابطه آن‌ها به هم بخورد و من با المیرا دوست شوم و شاید هم ازدواج کنم.

فرصت را به دست آوردی؟

فرصت را ساختم، نقشه‌ام هم خوب پیش می‌رفت، اما نمی‌دانم چرا یک دفعه ورق برگشت. به دوستم پیام می‌دادم و می‌گفتم المیرا عاشق من شده است.

یا در میهمانی‌هایی که المیرا هم بود با او عکس می‌انداختم و عکس‌ها را برای مقتول ارسال می‌کردم تا ثابت کنم من و آن دختر با هم هستیم. اما یک شب او عکس‌ها را به المیرا نشان داد و دستم رو شد دختر جوان منکر همه ماجرا شد و مقتول هم حرف‌های او را باور کرد و با من دشمن شد.

شب حادثه چه اتفاقی افتاد؟

دوستم با من قرار گذاشت. قرارمان پارکی در محله نظام‌آباد بود. به محل قرار رفتم از او خواستم که المیرا را فراموش کند، اما با هم درگیر شدیم. من هم با چاقویی که به همراه داشتم ضربه‌ای به او زدم. اما قصدم قتل نبود، فقط می‌خواستم از او زهر چشم بگیرم.

کی از جنایت باخبر شدی؟

همان زمان شب دوستانم خبر دادند و فرار کردم. یکی از اقوامم در جنوب کشور زندگی می‌کرد. تصمیم گرفتم با هویتی جعلی زندگی جدیدی شروع کنم.

با کمک فامیلم خانه‌ای اجاره کردم. در این مدت هم برای گذران زندگی‌ام جوشکاری می‌کردم. اصلاً تصور نمی‌کردم با هویت جعلی که درست کرده بودم پلیس بتواند ردی از من پیدا کند.

منبع: فرارو

کلیدواژه: دوئل عشقی قیمت طلا و ارز قیمت خودرو قیمت موبایل پسر جوان

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۴۲۷۰۳۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم

به گزارش خبرآنلاین چند دقیقه‌ای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگی‌ام را به تو می‌گفتم هرچند گذشته‌ها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.

روزنامه ایران نوشت: در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پرونده‌ای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.
به محض ورود به شعبه زن جوان بی‌مقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی می‌خواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.
قاضی با شنیدن این حرف‌ها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید این‌طور من متوجه نمی‌شوم ماجرای زندگی شما چیست آهسته‌تر برایم از اول تعریف کن!
ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین می‌گفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاری‌ام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی می‌کند و اینجا تنها زندگی می‌کند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانه‌ای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه می‌شدم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.
چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق می‌خواهم.
قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرف‌های همسرت را تأیید می‌کنی تو واقعاً زن داشتی؟
آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا این‌طوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی می‌کند من در هفته یک روز او را می‌بینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که این‌طوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. می‌خواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و می‌خواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران می‌کنم.
آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.
ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمی‌توانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.
قاضی که حرف‌های این زوج جوان را شنید، گفت می‌دانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاس‌های مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر می‌کنم.

23302

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901198

دیگر خبرها

  • دفن جسد زن جوان در باغ شخصی یک مرد | نمی‌خواستم او را بکشم
  • دخترم عکس‌های شرم‌آوری از خود در فضای مجازی گذاشت و آبرویم را بُرد / دیگر نمی‌‌توانم او را تحمل کنم!
  • رازگشایی از قتل هولناک دختر جوان
  • فرار نافرجام قاتلان فراری در خراسان جنوبی
  • تشکیل پرونده قضایی برای ضاربان شهید الداغی در کاشمر
  • پیدا شدن دختر فراری در کلانتری | عکس‌های زننده دختر جوان در فضای مجازی | دخترم آبرویم را برده است 
  • جنایت عشقی در خیابان جردن
  • زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم
  • عامل جنایت گاندی نمی‌دانست قاتل است | گفت و گو با متهم
  • مرگ سارق موبایل قاپ با شلیک پلیس